ذکرهای آرامش دهنده

ذکـــــرهـــــای آرامــش دهنــــده


برای هر ترسی « لا اله الا الله »

برای هر غم و اندوهی « ما شاء الله »

برای هر نعمتی « الحمد لله »

برای هر آسایشی « الشکر لله »

برای هر چیز شگفت آوری « سبحان الله »

برای هر گناهی « استغفر الله »

برای هر مصیبتی « انا لله و انا الیه راجعون »

برای هر سختی و دشواری « حسبی الله »

برای هر قضا و قدر « توکلت علی الله »

برای هر دشمنی « اعتَصمتُ بالله »

برای هر طاعت و گناهی « لا حول و لا قوة الا بالله

العلی العظیم »

  • نظر از: رد پای یک طلبه
    1393/11/01 @ 10:47:30 ب.ظ

    رد پای یک طلبه [عضو] 

    سلام عليكم

    من عاشق حضرت محمد (ص) هستم.

    منتظر حضور شما.
    —————
    سلام دوست خوبم
    ممنون ازحضورتون ،همچنین ،ان شاءاالله در اولین فرصت
    در پناه حق یامحمد (ص)


    الحاقیات:
    • 49929-m.jpg -   ضمیمه یافت نشد!

  • نظر از: رحیمی
    1393/10/30 @ 09:07:37 ب.ظ

    رحیمی [عضو] 

    با سلام

    متن زير خاطره اي از سفر به سرزمين وحي و ديار فرشتگان است. با خواندن آن لحظاتی از عمرمان را با یاد پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله متبرک کنیم.

    اینجا….
    به اینجا که می رسی،در میان امواج متلاطم و حیرت آور عاشقی گم می شوی..
    به اینجا که می رسی ،صدای سایش بال فرشتگان را می شنوی..
    اینجا از دغدغه های مادی دنیا و کینه های خاکستری آن هیچ خبری نیست..
    اینجا اشک غم با شوق و احساس در هم آمیخته شده…
    راستی اینجا چقدر نفس کشیدن غنیمت دارد…
    اینجا چقدر حسرت داری که ساعتها ناگفته های دلت را برای محبوبت با زبان اشک بیان کنی و هیچ کس با اشاره به تو نگوید:ایرانی!بلند شو…
    اینجا روبروی بقیع،فقط کوچه های بنی هاشم و مظلومیت حسن را نمی بینی بلکه سنگینی غربت بهانه آفرینش گلویت را سخت می فشرد…
    اینجا صدای شکستن دلها بسیار می آید..
    اینجا صدای امن یجیب و ناله های أستغفر الله وتُب علینا بسیار می آید..
    اینجا کنار غربت بقیع،ناله های یا حسین و یا زینب بسیار می آید..
    اینجا تنها نشستن و با چشم غلطیده در اشک نگاه کردن و هق هق گریه،عجب طعم خوشی دارد..
    اینجا آوارگی و شیدایی با پای برهنه بر زمین گرم و مقدسی که رحمه للعالمین بر آن قدم گذاشته،چه لذتی دارد..
    اینجا ناله های زهرا و درد دل های علی وجودت را ذوب می کند…
    اینجا آتش گرفتن درب خانه علی را می بینی.اما نه!…احساس سوختن به تماشا نمی رسد..آتش بگیر..
    اینجا هیچ چیز به اندازه اشک،انسان را به خدا نمی رساند..
    راستی که اینجا چه بهانه عزیزی برای عاشقی داری..
    اینجا نمی دانی به کدامین بارقه نور خیره شوی! این سرگردانی آزارت میدهد..
    اینجا حس کودک یتیمی را داری! اشکهای خسته از غربت شیعه را با گوشه لباست پاک میکنی ولی هرچه می گریی آرام نمی شوی!
    اینجا غربت مدینه،درد سنگینی را بر دلت وارد می کند که اشکهای بی امان آن را تسکین نمیدهد..
    آری! اینجا مدینه با هوایی بارانی از ابرهای غم و اندوه و غربت است.
    مدینه!..کاش دیدن تو تمام شادی هایم را از یادم نمی برد!
    احساس می کنم که قلب تو در تاب و تب این غم گران،در هوای غبار آلود سینه ات،می خواهد از تپش بایستد.
    می خواهم بگویم اینجا…
    اینجا حضور صاحب الزمان را می شود احساس کرد..
    به اینجا که می رسی غمگینانه پاهای خویش را برهنه می کنی تا اندکی از نیروی ملکوتی رسول الله را از این سنگ فرش های متبرک به خویشتن جذب کنی،آرام و متین در حریم پیامبر خدا قدم بر می داری و مرتب رب ادخلنی می خوانی و اشک می ریزی تا خود را روبروی باب جبرئیل برسانی و چون به اینجا میرسی و چشمت به نگین سبز خاتم آفرینش ،متبرک می شود،زمزمه های عارفانه ات در میان هق هق گریه ها و تکان تکان شانه هایت اندک اندک گم می شود.آخر اینجا اوج تمام غربت هاست….
    به اینجا که رسیده ای،دنیا برای تو تمام شده است..
    اینجا مدینه است!غمناک ترین شهر تاریخ…
    رقیه رحیمی طلبه سطح سه

    …………………………………………………………………
    سلام دوست عزیز. ممنون از حضور تون
    واقعا زیبا بود. ومن الله توفیق

نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.