راه عاشقی... قسمت اول
مولای مهربانم?
عصر روز پنج شنبه با همسرم رفتیم بازار … میخواستم برای خودم چرخ خیاطی بخرم … با رعایت پروتکل های بهداشتی رفتیم تو مغازه..
چرخ خیاطی مارشال نو نداشت …
آقای فروشنده گفت: چرخ خیاطی دسته دوم داریم شما انتخاب کنید تا هفته دیگه من تعمیرش می کنم بهتون زنگ می زنم …
گفتم: نه دسته دوم نمیخوام دیگه کجا چرخ خیاطی می فروشند ….
گفت :200 متر جلوتر کنار ابزار فروشی…
آقا چیزی پسند نکردم پولم کافی نبود که چرخ ژانومه بخرم …
چرخ خیاطی مارشال نو هم که نداشت…
می خواستم با پول هدیه رهبری و حوزه چیزی بخرم که برایم یادگاری بماند …
ازمغازه رفتیم بیرون ….
ماشین آن دست خیابان پارک بود …
به همسرم گفتم : سعید جان با ماشین بریم بهتر نیست اینجوری مجبوریم 200 متر دیگه دوباره برگردیم به عقب…
گفت: مگه بدت میاد با هم دوتایی قدم می زنیم …☺️
گفتم :نه خیلی هم خوبه..
من که اهل پیاده روی ام..
ادامه دارد ….
99/6/12 “* اللهم ارنی الطلعه الرشیده?
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط طلبه میناب در 1399/06/11 ساعت 11:55:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
1399/06/13 @ 10:26:09 ب.ظ
هورمند [عضو]
وبلاگ جالبی دارید، خوشحال شدم از آشنایی باشما و همچنین حضور پر مهرتون
1399/06/12 @ 06:46:01 ب.ظ
یا کاشف الکروب [عضو]
با سلام و احترام جالب بود. ان شاء الله در مسیر زندگی و راه عاشقی موفق باشید التماس دعا یاحق.
1399/06/12 @ 01:54:55 ب.ظ
نورالهدی [عضو]
احسنت عزیزم
بسیاااار عااالی بود
بی صبرانه منتظر ادامه اش هستم