راه عاشقی ...قسمت سوم
راه عاشقی … قسمت دوم ادامه قسمت دوم ...
مولای مهربانم?
به نیمه راه رسیدیم …
و ما همچنان خاطراتمان را برای همدیگر تعریف می کردیم ….
به همسرم گفتم : من که آدم پیاده روی هستم …
چقدر حیف پارسال من را با خودت به کربلا نبردی …
خداروشکر که حداقل خودت رفتی و کربلا رو دیدی …
با این شرایط کرونایی که معلوم نیست امسال مراسم پیاده روی و زیارت اربعین برگزار بشه… کاش امام حسین علیه السلام منو دعوت می کرد …
گفت: با سه تا بچه قدو نیم قد که خیلی سخت بود اگه می رفتیم …
یادت هست رفتیم مشهد… خاطرات مشهد رو یادم نرفته هنوز برای خودت خیلی سخته…
گفتم : آره واقعا باید می موندم پیش بچه هاا…
گفتم : من یک پیشنهاد دارم پس بیا از این جا به بعد به یاد پیاده روی اربعین قدم برداریم …
گفت : باشه قبوله…
رسیدیم به مغاازه چرخ خیاطی…
آنجا هم دست خالی برگشتیم …
غروب شد و چیزی نمانده بود به لحظه ملکوتی اذان مغرب…
عقب گرد حالا 200متر دیگر را با هم قدم می زنیم …?
200متر که نبود بهتره بگم 2000متر را باهم قدم زدیم …
قدم هم که چه عرض کنم بیشتر شبیه دو ماراتن بود ..
اینقدر تند تند رفتیم که تشنه شدم …
به همسرم گفتم : وااای از بس تند رفتیم چقد تشنه شدم من آب میخوام ….
گفت :چشم عزیزم به اولین سوپر مارکت که رسیدیم برات آب معدنی میخرم …
آقا نظرم عوض شد..
گفتم :سعید جان دیگه نیازی نیست برام آب بخری..
پرسید چرا؟؟؟
گفتم : ما داریم به یاد پیاده روی اربعین پیاده میریم پس به یاد لب تشنه امام حسین علیه السلام و اهل بیت شون و مصبیت ها شون تو راه شام من هم آب نمی خورم …?
آقا چه حس خوبی داشتم با پای دل همراه تو قدم می زدم و به یاد تو و پیاده روی اربعین با پای دل می رفتم سمت حرم امام حسین علیه السلام…
?ادامه دارد…
99/6/17 اللهم ارنی الطلعه الرشیده?
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط طلبه میناب در 1399/06/17 ساعت 08:43:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
1399/06/27 @ 03:01:56 ب.ظ
مهتاب [عضو]
دلمان را بردید تو جاده های منتهی به نجف و کربلا
حیف و صد حیف که امسال پیاده روی اربعین نیست
چه نذر خوبی قبول باشه زائر عزیز
1399/06/17 @ 09:24:12 ب.ظ
نورالهدی [بازدید کننده]
بسیار عاااالی عزیزم
1399/06/17 @ 12:28:31 ب.ظ
سیــده الهام عزتی [عضو]
اللهم ارزقنی حـــرم