راه عاشقی... قسمت دوم

راه عاشقی …قسمت اول


مولای مهربانم 💞

ادامه قسمت اول…

​گفتم :نه خیلی هم خوبه..

من که اهل پیاده روی ام..  

یادت هست  بعد از ازدواجمان یک شب  از خانه تا پارک ولایت پیاده رفتیم و برگشتیم  خبر نداشتم پاهام تاول زده بود 😅..

گفت :آره یادش بخیر چه زود گذشت صبح  زود می رفتیم  تو باند فرودگاه پیاده روی و ورزش می کردیم ….

یادت هست تازه دوچرخه خریده بودم بردیم تو باند فرودگاه …

تا سوار دوچرخه شدی جو گیر شدی تند تند رکاب می زدی هرچی می گفتم بسه بیا پایین  گوش ات بدهکار  حرفام نبود …

گفتم: آره آره  خیلی کیف کردم آخرشم با زانو خوردم زمین  اینقدر حالم بد شد که   استفراغ کردم و با پای زخمی لنگ لنگان رفتیم خونه ….🙈

آقا آن روزها چه زود  گذشت روزهای قبل از آمدنم به حوزه …

آن روزها  تو را  خیلی نمی شناختم  و سرگرم زندگی ام بودم    ….

آقا ممنون  که انتخابم کردی و من شدم یک طلبه😍   …  

با آمدنم به حوزه  تازه تو را پیدا کردم..

تازه با عشق زندگی کردم…  

حضورت را در زندگیم جور دیگری احساس کردم …

در نفس به نفس لحظه هایم ..

در بند بند ثانیه هایم ….

در ضربان قلبم…

و إِنّي قِد رأِيتُ الحُريَةَ في زِنزانَةِ قلبِك

” وَ مَن آزادى را ؛در حصارِ قَلبَت احساس كردم

💞ادامه دارد…

99/6/15…اللهم ارنی الطلعه الرشیده🤲

  • 5 stars
    مهتاب
    نظر از: مهتاب
    1399/06/27 @ 02:59:09 ب.ظ

    مهتاب [عضو] 

    احسنت عالی بود
    انشاءالله که سر سفره با برکت امام عصر علیه السلام بهره مند و حاجت روا باشید

    ماجرای جالبی است و زیبا بیان شده

  • 5 stars
    نظر از: یا کاشف الکروب
    1399/06/20 @ 04:12:56 ب.ظ

    یا کاشف الکروب [عضو] 

    با سلام و احترام جالب بود. موفق باشید . ان شاء الله یک روزی کرونا تمام شود تا همه بتوانند امام(ع) را زیارت کنند. موفق و سلامت باشید التماس دعا یاحق.

نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.