مامان کاش من جای مرد عرب بود ...
مولای مهربانم💞
دیروز خانم معلم پسرم در گروه کلاس اول ب پیام فرستادند …
سلام پسرای گلم….
داستان درموردامام رضا(ع )بنویسیدوبرام بفرستید آفرین به شما تافردا عصر بفرستید…
به پسرم گفتم : محمدجان من سه تا داستان از زندگی امام رضا علیه السلام برات میخونم هر کدام که دوست داشتی خلاصه اش را بنویس…
داستان موی پیامبر (ص )و امام رضا (ع)…
داستان امام رضا(ع)و آهو. ..
داستان امام رضا (ع) و گنجشک …
این سه داستان زیبا را برایش خواندم …
پرسیدم حالا خلاصه کدام داستان را می نویسی …
گفت:مامان من داستان موی پیامبر رو دوست دارم بنویسم …
آقا راستش بخواهید برای خودم هم جالب بود تا حالا نشنیده بودم ….
خلاصه را نوشت وقتی تمام شد پرسید مامان این داستان واقعی بود؟؟؟ ….
گفتم :بله پسرم واقعی بود ..
گفت : خوش به حال مرد عرب …
پرسیدم چرا ؟؟؟
گفت :کاش من جای مرد عرب بودم خوب پیش امام رفته بود ، صورتشم نورانی شد …
منم دوست دارم صورتم نورانی بشه…
لبخندی زدم و گفتم :عزیزم صورت تو هم نورانی میشه ..
اگه همیشه وضو بگیری …
قرآن بخونی و هدیه بدی به امام زمانت …
به بزرگتر از خودت احترام بزاری …
باهمه مهربون و خوش اخلاق باشی
به حرف خدا گوش بدی…
و کلی کارهای خوبی که ما رو به امام زمانمون نزدیک تر می کنه ….
اونوقت میشی یک پسر امام زمانی که به نور امام زمانت نورانی شدی…
آقا جانم🌹
دل نور می خواهد تا روشن شود تا دل شود و نور را در کجا می توان یافت..؟
جز در پناه شما…
پ.ن.1: امام زمان نور مطلق است،نور با ظلمت مناسبتی ندارد..!
آن چه بین من و امامزمان فاصله می اندازد همین حجابها وغفلتهای ظلمانی می باشد….
آیتاللهناصری
پ.ن.2 : دوست داشتن آدمهای بزرگ، انسان را بـزرگ میکند و دوست داشتن آدمهای نورانی به انسان نورانیت میدهد. اثر وضعی محبوب، آنقدر زیاد است که آدم باید مراقب باشد مبادا به افراد بیارزش علاقه پیدا کند..
اسـتاد پناهیـان
الهی هب لی کمال انقطاع الیک 🤲
اللهم عجل لولیک الفرج 🤲
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط طلبه میناب در 1399/04/16 ساعت 08:05:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
1399/04/21 @ 09:27:44 ق.ظ
طوباي محبت [عضو]
بسیار عالی بود.
خدا حفظ کنه پسرت رو عزیز جانم