اسمش را محمد گذاشتم تا در دنیا و آخرت ستوده باشد
ایوان کسری شکافت ؛ آتش آتشکده فارس خاموش شد ؛ دریاچه ساوه خشکید؛خدایان سنگ و چوب عرب سرنگون شدند ؛ نوری به آسمان بلند شد که تا فرسنگها آن طرف تر ديده شد ؛ انوشیروان و موبدان خواب وحشتناکی دیدند … . و محمد به دنیا آمد.
اسمش را پدربزرگش انتخاب کرد. آن قدر خوشحال بود که سر از پا نمی شناخت. برایش جشن بزرگی به پا کرد. وقتی مردم می پرسیدند: “عبدالمطلب!چرا محمد؟ “
می گفت:"اسمش را محمد گذاشتم تا در دنیا و آخرت ستوده باشد
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط طلبه میناب در 1393/10/18 ساعت 10:46:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید