هرگز زود قضاوت نکن
پنجشنبه 93/10/25
زود قضاهرگزوت نکن
مرد مسنی به همراه پسر ۲۵ ساله اش در قطار نشسته بود در حالی که مسافران در صندلی
های خود نشسته بودند قطار شروع به حرکت کرد. به محض شروع حرکت قطرا پسر که کنار
پنجره نشسته بود پر از شور و هیجان شد دستش را از پنجره بیرون برد و فریاد زد: پدر نگاه
کن درخت ها حرکت می کنن. مرد مسن با لبخندی هیجان پسرش را تحسین کرد. کنار مرد
جوان زوج جوانی نشسته بودند که حرف های پدر و پسر را می شنیدند و از حرکات پسر که
مثل کودکی ۵ ساله بود متعجب شده بودند. ناگهان جوان دوباره فریاد زد: پدر نگاه کن
دریاچه/ حیوانات / و ابرها با قطار حرکت می کنند. زوج جوان که پسر را با دلسوزی نگاه می
کردند دیگر طاقت نیاوردند و از مرد مسن پرسیدند : چرا شما برای مداوای پسرتان به پزشک
مراجعه نمی کنید؟ مرد مسن گفت: ما همین الان از بیمارستان بر می گردیم امروز پسر من
برای نخستین بار در زندگی می تواند ببیند…
نتیجه اخلاقی:هرگز،هرگززود قضاوت نکن
چه بخواهیم چه نخواهیم دوستمان دارد
پنجشنبه 93/10/25
چه بخواهیم چه نخواهیم دوستمان دارد
خدایا آمدن و رفتن همگان و دوستی و دشمنی شان بسته به چیزی است
این تویی که به هیچ چیز،براین ناچیز رحمت می آوری و مهر می گستری
تو بمان که از همگان ماندگار تری
خدایا تنها توییکه وقتیی همه تنهایمان می گذارند
جلیس ومونس وهمدممان می شوی
همیشه خدا را در آسمان ها می جوییم این را میتوان هنگام دعا کردن فهمید
غافل از اینکه خداوند همینجاست ،در کنار ما و از رگ گردن به ما نزدیک تر !
بعضی اشک ها هستند
بی دلیل بی بهانه ،یک دفعه ای ، نصف شبی،عجیب آدم را آدم میکنند
می گویند این اشک های بی بهانه،سندشان به نام خداست !
دعا یعنی می شنود خدا،تو را !
استجابت از این بالاتر ؟
خدایا !
وقتی پشتم به تو گرم است
برایم مهم نیست روبرویم چه کسی ایستاده است …
گمشده ای به نام موفقیت
پنجشنبه 93/10/25
گمشده ای به نام موفقیت
موفقیت گاهی آن قدر به ما نزدیک است که آن را نمی بینیم و برای یافتن آن دور دست ها را جستجو می کنیم … حالا ما به شما نشانی دقیق موفقیت را می دهیم به سراغش بروید اورا در همین محل خواهید یافت ….
آدرس کلبه طلایی موفقیت :بزر گراه توکل ،بلوار آرامش،میدان عمل،خیابان اراده ،فرعی امید مجتمع نشاط ،واحد پشتکار ،طبقه سلامتی ،پلاک 20
عشق مولا علی
چهارشنبه 93/10/24
دوستان اگرتو خونه خواهر برادرکوچیکتر دارید
بیاین به جای شعر یک توپ دارم قلقلیه،به اونها این شعر رو یاد بدیم:(یه دل دارم حیدریه عاشقه مولا علیه من این دل ونداشتم از تو بهشت
برداشتم خدا بهم عیدی داد
عشق مولا علی داد
جوان،بلوغ جنسی وعقلی،ازدواج
دوشنبه 93/10/22
طرح یک سوال
وظیفه جوانی که به بلوغ جنسی وعقلی رسیده اما هنوز امکان ازدواج پیدا نکرده چیست؟
پاسخ: قرآن کریم در این باره می فرماید :
ولیستعفف الذین لا یجدون نکاحا حتی یغنیهم الله من فضله ی
راه عفاف را پیش گیرند کسانی که امکان ازدواج برایشان نیست تا خداوند آنان را بی نیاز کند از فضل خود. نور۳۳
قران کریم ،هیچ راهی جز عفاف وپاکدامنی و مهار نفس را نمی پذیرد.زیرا خدایی که غریزه جنسی را به انسان داده ،هم او به انسان نیروی ایمان واراده ای بخشیده که بتواند خویشتن داری کند ومانع گناه شود.برای اینکه عفاف و مهار نفس آسان تر شود ،راه های زیر پیشنهاد می گردد.
*
ارزش گذاشتن به خود وتوجه به کرامت نفس خود
*
-برنامه ریزی درست روزانه به گونه ای که بی برنامه گی از بین برود .
*
-معاشرت نکردن با افراد بی بند وبار .
*
خواندن نماز به جماعت ، با حضور در مسجد
کنترل نگاه به نامحرم .
-*حضور در مجلس دینی پر محتوا.
-*شرکت در فعالیت های اجتماعی و فرهنگی سازنده و رشد دهنده .
*
-دوری از فیلم ها ،کتاب ها و برنامه های تحریک کننده .
*
ورزش کردن در ساعات معین .
*
-دوستان ،پیشنهاد و نظر شما چیه؟
گفتگوی شیطان چاق با شیطان لاغر
شنبه 93/10/20
گفتگوی شیطان چاق با شیطان لاغر
شیطانی چاق روزی با شیطانی لاغر بر خورد نمود شیطان چاق از شیطان لاغر پرسید : عزیزم ! چرا تو چنین لاغر و ضعیف شده ای ؟ شیطان لاغر در پاسخ گفت : من بر شخصی مسلط و مامور گمراه کردن او هستم ولی او در اوِّل هر کاری از قبیل خودرن ،آشاميدن و موارد ديگر زبانش به ذكر {بسم الله} گويا است بدين جهت از نفوذ در او و شركت نمودن در كارهايش محروم هستم و همين سبب لاغري من است . حال تو اي عزيز بگو بدانم چرا چاق شده اي ؟ شيطان چاق پاسخ داد : چاقي من به خاطر آن است كه شاد هستم زيرا بر شخصي غافل و بي خبر و بي تفاوت مسلط شده ام كه در هيچ كاري { بسم الله} نمي گويد مثلا ً به هنگام ورود و خروج و خوردن و آشاميدن و ساير موارد ، او در هر كاري آنچنان غافل و سرگرم است كه اصلاً به ياد خدا نيست و همين سبب چاقي من است .
عیدتان مبارک
پنجشنبه 93/10/18
ازبهار و عیش و مستى گفتگو دارد ربیع
عید زیباى برائت از عدو دارد ربیع
عید میلاد دو دلدار نکو دارد ربیع
موسم سرمستى دلهاى شیدا آمده
میلاد پیامبر رحمت(ص) و امام صادق(ع) مبارک باد
اسمش را محمد گذاشتم تا در دنیا و آخرت ستوده باشد
پنجشنبه 93/10/18
ایوان کسری شکافت ؛ آتش آتشکده فارس خاموش شد ؛ دریاچه ساوه خشکید؛خدایان سنگ و چوب عرب سرنگون شدند ؛ نوری به آسمان بلند شد که تا فرسنگها آن طرف تر ديده شد ؛ انوشیروان و موبدان خواب وحشتناکی دیدند … . و محمد به دنیا آمد.
اسمش را پدربزرگش انتخاب کرد. آن قدر خوشحال بود که سر از پا نمی شناخت. برایش جشن بزرگی به پا کرد. وقتی مردم می پرسیدند: “عبدالمطلب!چرا محمد؟ “
می گفت:"اسمش را محمد گذاشتم تا در دنیا و آخرت ستوده باشد
ماد ر،خدا بهترین حافظ من است
پنجشنبه 93/10/18
وقتى حضرت محمد(ص ) سه ساله بود, روزى به دایه اش حلیمه گفت :
مادر! روزها برادرانم کجا مى روند؟ عزیزم آنها گوسفندان را به صحرا مى برند.
مادر, چرا مرا با خود نمى برند؟ آیا مایلى بروى ؟ بله مادر.
حلیمه روز بعد محمد(ص ) را شستشو داد و موهایش را روغن زدو به چشمانش سرمه کشید و یک مـهره یمانى که به نخ کشیده بود, براى محافظت او به گردنش آویخت .
آن طفل سه ساله که این عمل را خرافى مى دانست , مهره را با آزردگى از گردن درآورد و گفت : مادر, خدابهترین حافظ براى من است .