موضوعات: "دلنوشته" یا "دل"
راه عاشقی... قسمت اول
سه شنبه 99/06/11
مولای مهربانم?
عصر روز پنج شنبه با همسرم رفتیم بازار … میخواستم برای خودم چرخ خیاطی بخرم … با رعایت پروتکل های بهداشتی رفتیم تو مغازه..
چرخ خیاطی مارشال نو نداشت …
آقای فروشنده گفت: چرخ خیاطی دسته دوم داریم شما انتخاب کنید تا هفته دیگه من تعمیرش می کنم بهتون زنگ می زنم …
گفتم: نه دسته دوم نمیخوام دیگه کجا چرخ خیاطی می فروشند ….
گفت :200 متر جلوتر کنار ابزار فروشی…
آقا چیزی پسند نکردم پولم کافی نبود که چرخ ژانومه بخرم …
چرخ خیاطی مارشال نو هم که نداشت…
می خواستم با پول هدیه رهبری و حوزه چیزی بخرم که برایم یادگاری بماند …
ازمغازه رفتیم بیرون ….
ماشین آن دست خیابان پارک بود …
به همسرم گفتم : سعید جان با ماشین بریم بهتر نیست اینجوری مجبوریم 200 متر دیگه دوباره برگردیم به عقب…
گفت: مگه بدت میاد با هم دوتایی قدم می زنیم …☺️
گفتم :نه خیلی هم خوبه..
من که اهل پیاده روی ام..
ادامه دارد ….
99/6/12 “* اللهم ارنی الطلعه الرشیده?
مامان من تو چشماتون فاطمه نرجس می بینم!!!!!
دوشنبه 99/04/09
مولای مهربانم?
تا آخر شب درسهایم را می خواندم …
دخترم آمد پیش من نشست شروع کرد به حرف زدن و پرسیدن ….
نه می خوابید نه میزاشت درس بخوانم …
گفتم :بیا رو پاهام بخواب چشماتم ببند …
چشماشو بست …
گفت: مامان نگاهت بکنم …
با لبخند بهش گفتم: نگاه کن عزیزم…
با تعجب گفت :
چشمات …
گفتم: چشمام چی ؟؟؟؟…
گفت :مامان من تو چشماتون فاطمه نرجس می بینم….
خیلی دلم به حال خودم سوخت …
آقا جان کاش اجازه می دادید من هم نگاهتان کنم..
ای کاش تصویر زیبای تو در مردمک چشمان من …
و تصویر من در مردمک چشمان زیبای تو نقش می بست…
آه ای خدا برسان آن لحظه ای را که چشمان من خیلی زیبا و دیدنی تر از چشمان امام زمانم می شود ? …
از عمق وجودم می سوزم …?
به علی بن مهزیار فرمودید: من مشتاق شما بودم ولی در وجود شما گناهانی بود که مانع این دیدار می شد …
اَللّـهُمَّ اَرِنيِ الطَّلْعَةَ الرَّشيدَةَ ، وَ الْغُرَّةَ الْحَميدَةَ
خدايا بنمايان به من آن جمال ارجمند و آن پيشانى نورانى پسنديده را
وَ اكْحُلْ ناظِري بِنَظْرَة منِّي اِلَيْهِ
و سرمه وصال ديدارش را به يك نگاه به ديده ام بكش
وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ ، وَ اَوْسِعْ مَنْهَجَهُ وَ اسْلُكْ بي مَحَجَّتَهُ
وشتاب كن درظهورش وآسان گردان خروجش را و، وسيع گردان راهش را ومرا به راه او در آور …
اللهم عجل لولیک الفرج …به قلم خودم 99/4/9
ساعت 3 به وقت دلتنگی و چله خراب
پنجشنبه 99/02/18
مولای مهربانم💞
دیشب حالم خوب نبود کمردرد داشتم ..
رفتم دوش گرفتم که صدای گریه مهدی بلند شد وقت خوابش بود …
رفتم بچه رو شیر بدم و بخوابمونمش ، از فرط خستگی خودم زودتر خوابم برد ….
از خواب که بیدار شدم با دلهره گوشی رو برداشتم …دل توی دلم نبود خدا خدا می کردم ساعت بیشتر از 24 نباشه …
خوب آقا اعمال چله را انجام نداده بودم …
چشمم به ساعت افتاد ..ساعت 3 به وقت دلتنگی و چله ی خراب بود …
نیم ساعت فقط سکوت تلخ کردم … آه کشیدم و حسرت خوردم ….
آقا تمام چله ها و خاطراتی که با تو داشتم یکی یکی یادم می آمد و اشک می ریختم…
خیلی دلم گرفته بود و احساس تنهایی می کردم …
حالی داشتم که حتی با خودت هم نمیتونستم حرف بزنم ….
با شرمندگی تمام آمدم توی حیاط که فقط نگاهم کنی ….
قدم می زدم و گریه می کردم….
ذکر می گفتم وبه ماه نگاه می کردم…..
دلتنگ توام و خیره به ماهم….
چشمم به ستوه آمده از طرز نگاهم….
او خسته از این منظره اما من بی تاب….
هر شب ز فراق تو پر از ناله و آهم……
😭😭😭
اللهم ارنی الطلعه الرشیده🤲🏻
نوشته شده توسط طلبه میناب
سلام بر شما به خاطر صبر و استقامتتان! .....
چهارشنبه 99/02/17
مولای مهربانم💞
ماه مبارک رمضان عجیب حال آدم را خوب می کند..
مثل هوای ابری و نم نم باران ..
مثل بوی خاک باران خورده ،نسیم خنک وعطر شکوفه های بهار می ماند ….
آدم دلش می خواهد در این هوای تازه قدم بزند.و نفس بکشد..
و چقدر حال آدم خوب می شود نفس کشیدن در شهر رمضان …
شهری پاک که خدا قرآن را بر قلب نازنین پیامبرش نازل کرد …
درهای آسمان و بهشت را باز کرد ، درهای جهنم را بست …
و شیاطین را به غل و زنجیر بست …
در شهر نورانی رمضان جلوه زیبایی از بهشت خداست….
حال آدم ها همه خوب.. حال مناجات و بندگی خدا ، روزه ها بی ریا،نفس ها تسبیح،….و خواب ها عبادت است…
اما آقاجان …:|
دلم می گیرد در این بهشت خدا ماه سراسر نور رمضان تو باشی و من در کنار تو نباشم …
دلم می گیرد که هستی و من بدون تو و عطر نفسهای پاک تو ، نفس می کشم…
دلم می گیرد که صوت دلنشین قرآن تو را نمی شنوم …
چه خوش است صوت قرآن زتو دلربا شنیدن…
آقا کاش می شنیدم….:|
سَلاَمٌ عَلَيْكُم بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ
سلام بر شما بخاطر صبر و استقامتتان! …
اللَّهُمَّ إِنَّا نَرْغَبُ إِلَيْكَ فِي دَوْلَةٍ كَرِيمَةٍ 🤲
نوشته شده :توسط طلبه میناب
سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد ...
سه شنبه 99/02/16
مولای مهربانم 💕
سلام من به خدا و ماه خوب خدا….
سلام من به لحظه لحظههای ماه میهمانی خدا…
به لحظه ملکوتی افطار و استجابت دعا…
به لحظه لحظههای ناب سحر گاهی و راز و نیاز باخدا …
و سلامی با صداقت و عشق به ماه ترین ماه خدا …
سلام من به تو ای مهیمان خاص خدا…
السلام علیک یا مولای یا صاحب الزمان روحی له الفداه….🌹
چله ترک گناه را برای خشنودی قلب نازنینت ….
وبرای نزدیکی به خدا در ماه رمضان با توکل به خدا و توسل به تو مولای مهربانم آغاز می کنم.
بسم الله الرحمن الرحیم…
آقاجان در این میهمانی که سفره ضیافت الهی پهن است ….
برایم دعا کنید از مائده های معنوی سفره رحمت الهی بهره ببرم ….
و فضائلی مانند صبر و رضا و تسلیم را در این چله روزی ام کن…..
آقا کمکم کنید رذائل اخلاقی را از خودم دور کنم تا لبخند زیبایت را ببینم. ..
از عمق وجودم می سوزم به علی بن مهزیار فرمودید: من مشتاق شما بودم ولی در وجود شما گناهانی بود که مانع دیدار می شد :|
سايه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد….
ما به او محتاج بوديم او به ما مشتاق بود…
اللَّهُمَّ إِنَّا نَرْغَبُ إِلَيْكَ فِي دَوْلَةٍ كَرِيمَةٍ 🤲
نوشته شده توسط :طلبه میناب