موضوع: "بدون موضوع"
عکس نوشته تولیدی
چهارشنبه 00/02/15
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله)
امْنُنْ عَلَیْنَا بِالنَّشَاطِ وَ أَعِذْنَا مِنَ الْفَشَلِ وَ الْکَسَلِ وَ الْعَجْزِ وَ الْعِلَلِ وَ الضَّرَرِ وَ الضَّجَرِ وَ الْمَلَلِ
(خدایا) نعمت سرزندگی و کوشایی را به ما ارزانی دار و از سستی، تنبلی، ناتوانی، بهانه آوری، زیان، دل مردگی و ملال، محفوظمان دار.
میزان الحکمه، ج11، ص5184
بزرگی و مقام عباس ابن علی علیه السلامررزرز
یکشنبه 99/06/09
عباس بن علی(ع) دارای ویژگیهای معنوی خاصی مانند مقام تسلیم، تصدیق، وفا و نُصح در حد اآ بود که در زیارت نامه آن حضرت ذکر شده و وجود چنین خصایصی باعث ممتاز گشتن وی از سایر شهداء شده است
یکی از راهوهای پی بردن به مقام و عظمت قمر منیر بنی هاشم (ع) مراجعه به زیارتنامه آن حضرت است که از امام صادق (ع) نقل شده: «أَشْهَدُ لَکَ بِالتَّسْلِیمِ وَ التَّصْدِیقِ وَ الْوَفَاءِ وَ النَّصِیحَةِ لِخَلَفِ النَّبِیِّ الْمُرْسَل؛ شهادت می دهم براى حضرتت به تسلیم و تصدیق و وفا، و خیرخواهى، براى یادگار پیامبر مرسل»، در این بیان شریف به چهار مقام ویژه عباس بن علی (ع) اشاره میشود
🍀🍀 الف مقام تسلیم🍀🍀
«در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی
با توجه به فرمایش امیرالمومنین(ع) «الدُّنیَا دارٌ بالبلاءِ مَحفوفَةٌ؛ دنیا سرایی است که به بلا پیچیده شده است»، در مواجه با مشکلات، بلاها و مصیبتها چندین عکس العمل معنوی مانند توکل، صبر، رضا و تسلیم قابل تصور است و در این میان، مقام تسلیم برترین آنهاست
زیرا توکل عبارت است از آنکه قدرت انسان مستغرق و فانی در قدرت حق تعالی شود، همانطوریکه مقام رضا یعنی اراده انسان مستغرق و فانی در اراده خدا شود، و مراد از مقام تسلیم نیز آن است که علم انسان مستغرق و فانی در علم حضرت حق شود به عبارتی دیگر: در مقام توکل شخص برای خود اراده و قدرتی میبیند، لکن اراده و قدرتش را تفویض به وکیل میکند
اما در مقام رضا، شخص راضی، برای خود اراده و قدرتی نمیبیند، آنچه از حق تعالی صادر میشود موجب خشنودی اوست، در مقابل تلخیها و سختیها که لازمه زندگی دنیاست هرگز احساس نارضایتی ندارد، بلکه باخشنودی و رضایت کامل تحمل میکند، و زبان حال و قالش این است
عاشقم بر لطف و بر قهرش به جد ای عجب من عاشق این هر دو ضد
تفاوت مقام صبر با مقام رضا این است که انسان در مقام صبر تلخی میبیند ولی برای رسیدن به ثواب تحمل میکند از باب «إنَّما یُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِساب [زمر/10] البته صابران به حد کامل و بدون حساب پاداش داده خواهند شد اما انسان در مقام رضا اصلا تلخی نمیبیند، بلکه بلا و مصیبت را لطف الهی تلقی میکند و آن را نشانه اعتنا و توجه محبوب به خود میداند. مقام تسلیم از مقام رضا هم بالاتر است، چون در مقام رضا هر چه حق تعالی مقرر فرموده موافق طبع شخص است. اما در مقام تسلیم انسان برای خود طبعی نمیبیند تا موافق یا مخالف باشد، در مقام تسلیم خودی نمیبیند تا بگوید من پسندم آنچه را جانان پسندد، بلکه خود و هرچه دارد را تسلیم حق تعالی میکند، و حضرت ابالفضل (ع) دارای مقام تسلیم بود
🍀🍀ب مقام تصدیق🍀🍀
قدم بعد از تسلیم تصدیق است. انسانی که تسلیم محض شد مَحرم می شود و به مرحله ای می رسد که به صدق و حقانیت صاحب ولایت پی می برد. در جریان عاشورا، برخی از افراد در رابطه با قیام سید الشهداء (ع) اظهار نظر می کردند و ایراداتی داشتند، ولی در هیچ منبعی ذکر نشده که قمر بنی هاشم (ع) در مقابل امام، اظهار نظری کرده باشد. این همان مقام تصدیق است که هر چه امام بفرماید را صدق بداند.
🍀🍀 ج مقام وفا🍀🍀
عباس بن علی (ع) مصداق أتم و أکمل وفای به عهد و باقی ماندن بر بیعت بود که خداوند مومنان را این چنین توصیف می کند: «الَّذینَ یُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ لا یَنْقُضُونَ الْمیثاق رعد/20 آنها که به عهد الهى وفا مىکنند، و پیمان را نمیشکنند
وفاداری حضرت ابالفضل (ع) نسبت به صاحب ولایت جلوههای گوناگونی دارد، مثلا زمانی که دو مرتبه برای او امان نامه می آوردند، هر دو را با قاطعیت رد می کند و یا در شب عاشورا زمانی که امام بیعتش را از اصحاب بر می دارد، نخستین کسی است که اظهار وفاداری میکند و عرضه می دارد: «لِمَ نَفْعَلُ ذَلِکَ لِنَبْقَى بَعْدَکَ لَا أَرَانَا اللَّهُ ذَلِکَ أَبَدا؛ دست از یاری تو برداریم که بعد از تو زنده باشیم ؟ خدا هرگز نخواهد که بعد از تو زنده باشیم» یا زمانی که به شریعه فرات می رسد در حالی که در اوج تشنگی است، اما به احترام لبان خشکیده امام زمانش، قطره ای آب نمی نوشد و مشک را پر از آب می کند و به سمت خیمه حرکت می کند.
🍀🍀د مقام نُصح🍀🍀
- نُصح به معنای خلوص است. قمر بنی هاشم (ع) نهایت خلوص را در انجام فرمان امامش به کار گرفت و در همه مراحل به عنوان یک سرباز ولایت انجام وظیفه کرد. حتی در آخرین لحظات، وقتی برای تهیه آب می رود در مسیری گام بر دارد که هزاران تیر انداز و مبارز در کمین نشسته اند و با آن که صدها توجیه برای نرفتن و آب نیاوردن می توانست بیاورد، ولی تمام همتش انجام وظیفه و بر آورده کردن خواسته امامش بود بنابراین مقام تسلیم، تصدیق، وفا و نُصح در وجود حضرت عباس بن علی (ع) بود که او را از سایر شهدا ممتاز میکند..
دلیلی ندارد وقتیعصبانی هستیدهمان لحظه پاسخ را بدهید!!
سه شنبه 99/05/14
دلیلی ندارد وقتی
عصبانی هستید
همان لحظه پاسخ را بدهید!!
ياوقتی
تمام ذهنتان درگیر چند گمان می شود
اولین فکری راکه به ذهنتان خطور می کند را بیان کنید!!
دلیلی ندارد هنگام گفت وگو؛ برخلاف میل باطنی صدایتان را بالا ببرید، یا احساستان در همان لحظه را عنوان کنید!!
صبر کنید
سکوت کنید
تا ارام شوید…
تا با ذهن متمرکز
خوب فکر کنید؛
سپس
عمل کنید،
بیان کنید.
“حواستان به طوفان های درونتان باشد،
شما را با خود نبرد!!”
این متن رو همیشه سرلوحه زندگیتون قرار بدید...
سه شنبه 99/05/14
این متن رو همیشه سرلوحه زندگیتون قرار بدید؛
"راضی باش” به هر چی اتفاق افتاد که
اگه خوب بود زندگیتو “قشنگ” کرد و اگه بد بود تو رو “ساخت”
"مدیون باش” به همه آدمای زندگیت که
خوباش بهترین “حسارو” بهت میدن و بداش بهترین “درسارو”
"ممنون باش” از اونی که بهت یاد داد همه شبیه “حرفاشون” نیستن و همیشه همونجوری که میخوای “پیش نمیره”
زندگی همینقدر ساده ست…
حکایت ملا نصر الدین
سه شنبه 99/05/14
تهمت
ملانصرالدین تبر خویش گم کرد. بدگمان شد که مگر پسر همسایه دزدیده است و به مراقبت او پرداخت. در رفتار و لحن کلامش همه حالتی عجیب یافت؛ چیزی که گواهی میداد که دزدِ تبر اوست.
اندکی بعد، ملا تبرش را بازیافت، مگر آخرین باری که به آوردن هیمه(هیزم سوختنی) رفته بود، تبر در کوه بر جای مانده بود.
چون بار دیگر به مراقبت پسر همسایه پرداخت، در رفتار و کلام او هیچ چیز عجیبی نیافت؛ هیچ چیز گواهی نمیداد که دزد تبر اوست
آرامش حضور خداست...
سه شنبه 99/05/14
ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻧﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﻮﺩﻥ ﺍﺳﺖ،
ﻧﻪ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺩﺳﺘﯽ ﮐﻪ ﻣَﺤﺮَﻣَﺖ ﻧﯿﺴﺖ…!
و ﻧﻪ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯼ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﻭ ﻗﺮﺑﺎﻥ ﺻﺪﻗﻪ ﻫﺎﯼ ﭼﻨﺪ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﺍﯼ…
ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺣﻀﻮﺭ ﺧﺪﺍﺳﺖ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺭ ﺍﻭﺝ ﻧﺒﻮﺩﻥ ﻫﺎ ﻧﺎﺑﻮﺩﺕ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ…
ﻭﻗﺘﯽ ﻧﺎﮔﻔﺘﻪ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﯽ ﺁﻧﮑﻪ ﺑﮕﻮﯾﯽ ﻣﯿﻔﻬﻤﺪ…
ﻭﻗﺘﯽ ﻧﯿﺎﺯ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻮﺩﻧﺶ ﺍﻟﺘﻤﺎﺱ ﮐﻨﯽ…
و ﻏﺮﻭﺭﺕ ﺭﺍ ﺗﺎ ﻣﺮﺯ ﻧﺎﺑﻮﺩﯼ ﭘﯿﺶ ﺑﺒﺮﯼ…
ﻭﻗﺘﯽ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺑﺎﺷﯽ ﺑﺎ ﺍﻭ…
ﻫﺮﮔﺰ…
ﺗﻨﻬﺎ…
ﻧﺨﻮﺍﻫﯽ ﺑﻮﺩ…
“ﺁﺭﺍﻣﺶ ﯾﻌﻨﯽ ﻫﻤﯿﻦ، ﺗﻮ ﺑﯽ ﻫﯿﭻ ﻗﯿﺪ ﻭ ﺷﺮﻃﯽ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﯼ…”
سلام دخترم خوش آمدی...
جمعه 99/04/13
مولای مهربانم?
السلام علیک یا حجه الله فی ارضه…
سلام امام زمانم..
امروز جمعه متعلق به شماست…
آقای من ، من در این روز میهمان و پناهنده به توام …
و تو ای مولای من بزرگواری از فرزندان بزرگواران…
و از سوی خدا به پذیرایی و پناه دهی ماموری پس مرا پذیرا باش و پناه ده …
آقاجان…
امروز روز جمعه یازدهم ذیقعده خاص تر و متفاوت است با جمعه های دیگر ….
امروز روز میلاد امام رضا علیه السلام است و من دلتنگ مشهدم…
امسال جای خیلی ها در حرم خالی است…
کاش امروز را در حرم امام رئوف میهمانت بودیم…
پس همگی با پای دل می رویم سوی حرمش …
از دور بوی او را حس می کنید؟؟؟
بوی کسی که غریب خداست …
از دور گنبد زیر نور آفتاب به زیبایی تمام در شهر مشهد می درخشد …
می خواهیم وارد حرم شویم…
اذن دخول می خوانیم…
اَللَّهُمَّ اِنّی وَقَفْتُ عَلی بابٍ مِنْ اَبْوابِ بُیوتِ
پروردگارا! من پشت در یکی از درهای خانههای
نَبِیک صَلَواتُک عَلَیهِ وَالِهِ وَقَدْ مَنَعْتَ النَّاسَ اَنْ یدْخُلُوا اِلاَّ بِاِذْنِهِ …
پیامبرت ایستادهام و منع نمودی از اینکه مردم
بدون اجازه وارد آنها شوند….
آقا اجازه هست؟؟؟؟
قطره اشکی که روی گونه هایمان سر خورد امام رئوف را در مقابل خود حس می کنیم …
یعنی اجازه هست…
به ایشان سلام می دهیم سلامی صاف و بی ریا به صافی آب سقاخانه…
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا..
سلام دخترم خوش آمدی….
چه صحن و سرایی، چه عطر دل انگیزی، چه نسیم خنکی . ..
اینجا محل رفت و آمد فرشتگان …
اینجا مقصد پروانه ها و قاصدک ها ست
اینجا آرامشی ناب ما را در آغوش می کشد. ..
اینجا بوی خدا می آید و سرشار از معنویت می شوی …
امام رضاجانم …
بطلب هرچه زودتر که در این بهشت خدا دوباره قدم بردارم ….
من به حال و هوای حرمت شدیدا محتاجم …
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِيِّ النَّقِيِ
بارالها درود و رحمت فرست بر على بن موسى الرضا پسنديده پيشواى پارسا و منزه
وَ حُجَّتِكَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّيقِ الشَّهِيدِ
و حجت تو بر هر كه روى زمين است و هر كه زير خاك بسيار راستگو و شهيد
صَلاَةً كَثِيرَةً تَامَّةً زَاكِيَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً كَأَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ
درود و رحمتى فراوان و كامل و با بركت و متصل و پيوست و پياپى و دنبال هم همچون بهترين رحمتى كه بر يكى از اوليائت فرستادى.
اللهم عجل لولیک الفرج…به قلم خودم 99/4/13
پیرزن انگار دوباره خواب می بیند ...
سه شنبه 99/04/10
مولای مهربانم?
فهمیده بود انگار که خوابش راست است ، صبح بیدار شد و شروع کرد به تمیز کردن خانه اش ، مهمان عزیزی دارد امروز !
فرش ها را شست ، اسباب پذیرایی از آقا را حسابی جفت و جور کرد ، حیاط را شست و آب حوض فیروزه ای اش را عوض کرد .
… بهترین پذیرایی از آقا می تواند پختن نان برایش باشد ، تنور را تمیز کرد ، و روشنش کرد . خمیرها را یک به یک خیلی مرتب چید توی سینی و منتظر ماند تا برای آقا نان تازه بپزد و پذیرایی اش کند.
رفت درب خانه را باز کرد و روی پله اول نشست و منتظر ماند
ظهر به نیمه اش رسید و پیرزن دل توی دلش نبود اما دلشوره خفیفی هم داشت که نکند آقا اصلا نیاید
بعد از ظهر هم گذشت ، دلشوره خفیف پیرزن بالا گرفته بود یعنی آقا نمی آید ؟ خدایا پس چه شد خواب ما؟
دم غروب شده بود ، آفتاب امید پیرزن همراه آفتاب آسمان داشت نفس های آخر را می کشید
، ایستاد و برای بار آخر تا انتهای کوچه را نگاه کرد پیش خودش گفت آقا کجا و خانه یک پیرزن روستایی ساده کجا؟ دلش شکست و اشکش جاری شد
از روی پله پایین آمد و رفت که در خانه را ببندد ناگهان دید کوچه غرق نور شد برگشت و آقا را دید که خرامان خرامان سمتش می آید زبانش بند آمده بود دستانش می لرزید و مات نگاه می کرد جلال پیامبر گونه آقا را .
آقا پیش قدم شد و سلام کرد ، پیرزن می خواست جان دهد از شدت شوق ! نفهمید چطور سلام آقا را جواب داد که آقا فرمود مهمان نمی خواهید؟ پیرزن انگار جانی گرفت با این جمله ….
قدمتان سر چشم ما آقا ، خوش آمدید بفرمایید یابن رسول الله ، خوش آمدید
آقا قدم در خانه گزاشت..
پیرزن انگار دوباره دارد خواب می بیند ، هشتمین شاخه درخت طوبی خانه اش را سرسبز کرده بود اتاق نه ، خانه پیرزن نه ، کوچه نه ، محله نه ، انگار همه شهر نورانی شده بود .
پیرزن یاد پذیرایی اش افتاد یعنی همان تنور و نان تازه برای آقا ، تنور خاموش شده بود با کمک آقا تنور را روشن کرد و خمیر ها را آقا به او می داد و او هم درون تنور می گذاشت ، دل پیرزن داشت پر می کشید ، واقعا او داشت با امام اش نان می پخت . بوی نان تازه محله را برداشته بود
فکری به ذهن پیرزن زد او از امام خواست تا روی یک خمیر دستی بکشد تا متبرک شود و این نان سهم خودش باشد . آقا فرمود که نمیشود و این کار سرانجام ندارد ، پیرزن اصرار کرد و آقا دستی روی خمیر کشید پیرزن خمیر متبرک را توی تنور گذاشت ، عجیب بود خمیر نمی پزد؟ چند بار دیگر هم امتحان کرد اما دید نه خمیر آتش نمی گیرد امام فرمود دیدی نمی شود! چیزی که به دست امام (ع) تبرک شود در آتش نمی سوزد ….
اشک پیرزن جاری شد ، آقا آماده شد که برود و از میهمان نوازی پیرزن تشکر کرد و در حقش دعا نمود ، پیرزن همچنان اشک می ریخت ، آقا لبخندی زدند و به سمت در حرکت کردند و خداحافظی کردند و رفتند برای ادامه مسیر به سمت طوس… همان راهی که از آن برگشتی نداشت پسر رسول خدا …
پیرزن ماند و خمیری که نان نشده بود ، خمیری که نمی سوخت…
آقا جان…
دلهای ما قدر خمیر آن پیرزن نمی ارزد؟؟؟??
اللهم ارنی الطلعه الرشیده??