موضوع: "شیخ رجبعلی خیاط"

آدم شدن

قاشق براي غذا خوردن است

و فنجان براي چاي نوشيدن …

انسان هم تنها براي آدم شدن خوب است.

جای خداوند

اگر چشم برای خدا کار کند(عین اللّه) و اگر گوش برای خدا کار کند می شود(اذن اللّه) و اگر دست برای خدا کار کند می شود(ید اللّه) تا می رسد به قلب انسان که جای خداست.

نفس انسان و شناخت خداوند

وقتی خدا را شناختی،هر چه می کنی باید خالصانه و عاشقانه باشد.حتی کمال خود را هم در نظر نگیر.نفس بسیار زیرک و پیچیده است و دست بردار نیست.به هر نحو شده میخواهد خود را وادار کند…

اذن دخول

فردي مي گويد :سالي به نجف اشرف رفته بودم . روزسوم اقامت در نجف براي داخل شدن به حرم مطهر حضرت علي (عليه السلام ) خواستم كفشهايم را به كفشداري بدهم قبول نكرد . عصر آن روز رفتم ،باز هم نپذيرفت . صبح و عصر روز بعد هم چنين شد .

به يكي از دوستان گفتم ،او هم تاييد كرد
و اظهار داشت كه اين مطلب براي او هم پيش آمده است . پس از ساعتها گريه و زاري و دعا در زيرناودان طلاي گنبد مطهر و طلب مغفرت ، روز بعد موفق شدم وارد حرم مطهر شوم .

پس از مراجعت به تهران نزد شيخ رفتم و علت را جويا شدم . فرمود :تقصير خودت است . چه كار داشتي كه هرروز به مغازه آن بقال بروي و بنشيني و با او حرف بزني ؟ اگر تو به عشق حضرت علي (ع) رفته اي ، بايد با او باشي نه با بقال سركوچه .

رفتار با کودک

يك نفر سرش ضربه مي خورد و مي شكند ، او را نزد شيخ مي برند تا ببينند چه كار كرده است كه به اين روز افتاده است .
شيخ پس از توجه مي فرمايد : در كارخانه بچه اي را اذيت كرده اي ، و اگر از او رضايت نگيري ،قضيه دنباله دارد آن مرد تاييد مي كند و مي گويد :
پسر صاحب كارخانه ايراد نا مربوطي گرفته بود كه به او گفتم :مگر فضولي ؟!
شب هم كه براي گرفتن دستمزد رفته بود دلخور شدم و پسرك را به گريه انداختم .

شيخ فرمود :بي خود براي شما گرفتاري پيش نمي آيد.

چهل دعا گو

چهل دعاگو
يكي از نزديكان شيخ مي گويد :
فرزندم تصادف كرده و در بيمارستان بستري بود ، نزد جناب شيخ رفتم و ناراحتي خود را بيان كردم .
فرمود:نگران نباش ،گوسفندي بخر و چهل نفر از كارگرهاي ميدان را جمع كن
و برايشان آبگوشت درست كن . يك روضه خوان هم دعوت كن تا دعا كند . وقتي آن چهل نفر آمين گفتند ، بچه توخوب مي شود وروز بعد به خانه مي آيد . اين مساله را به ديگران هم بازگو مي كند و همه از اين طريق حاجت مي گيرند .

کرایه تاکسی

يكي از ياران شيخ نقل مي كند كه در حدودسالهاي1335 و1338 با تاكسي كار مي كردم . دو زن يكي بلند قد وديگري كوتاه قد سوار تاكسي شدندآن كوتاه قد ترك زبان بود وبا خود مي گفت ((من فارسي بلد نيستم كه بگويم منزلم كجاست .
هر روزسوار اتوبوس مي شدم و با دو ريال به منزل مي رسيدم ، اما امروز بايد پنج ريال به تاكسي بدهم )).
به او گفتم :ناراحت نباش ، من تركي بلد هستم . منزل اورا پيدا كردم و پول نگرفتم و روانه شدم .
چند شب بعد براي اولين بار در جلسه مرحوم شيخ شركت كردم . چند نفري بوديم كه در آن اطاق محقر نشستيم.
شيخ نگاهي به من كرد و با گريه فرمود : شبهاي جمعه تو از منتظران فرج قائم آل محمد (عجل الله فرجه )هستي .
اگر هستي ،مي داني كه چطور شد كه نزد من آمدي ؟
آن زن كوتاه قد را كه سوار كردي و به مقصد رساندي و از او پول نگرفتي در حق تو دعا كرد و پروردگار عالم هم دعاي اورا مستجاب فرمود.

کاسه سبز 

فردي از شيخ تقاضا مي كند ، فرزندش كه تا جندي ديگر به دنيا مي آيد ، صالح و با ايمان باشد . شيخ برايش دعا مي كند و مي گويد :
خداوند به تو پسري عطا مي فرمايد نامش را مهدي بگذار .
سپس دستور مي دهد عده اي از فقيران را اطعام كند . وي اين سفره را مي اندازد و نزد شيخ مي رود تا جريان اطعام را بيان نمايد . قبل از آن كه شروع كند ، شيخ تمام خصوصيات مجلس و وضع افراد را مي فرمايد و مي گويد : در آن هنگام كه كاسه سبز در دست داشتي و ميان سفره آب مي دادي ، حضرت اباعبدالله الحسين (ع)كنار منبر حسينيه شما نشسته بودند و دعا مي كردند و انشاءالله ، سفره شما مورد قبول واقع شده است .

چندي بعد خداوند پسري به وي عطا مي كند ونامش را مهدي مي گذارد.

قالیچه آتشین

شخصي در مجلسي مشغول سحر و جادو بود ، فرزند شيخ در آن مجلس حضور داشت و جلو كار اورا گرفت به گونه اي كه نتوانست كاري آنجام دهد . جادو گر سرانجام متوجه شدكه كار از كجا عيب پيداكرده است .
با اصراراز اومي خواهدكه راه امرار معاش اورا نبندد ، سپس قاليچه اي گرانبها به اوهديه مي هد . آن را كه به خانه مي برد مرحوم شيخ مي گويد :
اين قاليچه را چه كسي به تو داده است
كه از آن دود و آتش بيرون مي آيد ؟ زود آن را به صاحبش يرگردان .

عمل با اخلاص

عمل ،فقط وفقط

بايد براي رضاي باري تعالي و با اخلاص باشد.

شیخ رجبعلی خیاط 

1 3 4