موضوع: "امام رضا(ع)"

معرفت روز غدیر...

معرفت روز غدير به همه ما آنچنان امتيازي عطا مي كند كه ملائكه هم خواهان مصافحه با ما مي شوند 
امام رضا عليه السلام فرمودند: والله لو عرف الناس فضل هذاليوم بحقيقته …..

وسائل الشيعه ج ١٠ ص ٣٠٢

بخدا قسم اگر مردم امتياز روز غدير را بشناسند حتما ملايكه در هر روز ١٠ مرتبه با آنان مصافحه مي كنند .

پس معرفت روز غدير چه ارتقاء مقامي نصيب ما مي كند كه ملك با همه نورانيتش مفتخر به مصافحه با عارف به اميرالمومنين است .

البته مَلَك از جنس نور است و با وجود انور مصافحه مي كند نه با وجود كدر و خاكي 

بنابراين شخصي كه نسبت به غدير معرفت دارد ، خود از جنس نور مي شود.

ملائكه الهى ارزاق انسان ها را سهمیه بندى مى نمایند..

 بیداری بین الطلوعین ، نور است و فیض بسیار بزرگی می باشد. 
 واگر سالک قبل از اذان صبح بیدار باشد  و نماز شب نیز بخواند، نور علیٰ نور است. 
 اگر به علتی اقبال نداشت لااقل سعی کند در سحر بیدار باشد 
چرا که نفْس بیداری شب موجب تنویر (نورانی شدن) قلب و دل سالک می شود.
🌹امام رضا علیه السلام:

مابین طلوع سپیده صبح تا طلوع خورشید ملائكه الهى ارزاق انسان ها را سهمیه بندى مى نمایند.

🚫هركس دراین زمان بخوابد غافل ومحروم خواهد شد.

تهذیب الأحكام,ج 2،ص 242

.           

بشنو و مستجاب کن که تنها تو شنونده ای پذیرا هستی برای نیاز هایمان

ای خدا 

ای قادر متعال 

ای سریع الرضا

صفات امام زمان (عج)...

🌼صفات امام زمان (عج)…
✍امام رضا علیه السلام فرمودند:
حضرت مهدی علیه السلام برای مردم

از خودشان سزاوارتر و

از پدر و مادرشان مهربان تر و

در برابر خدا از همه متواضع تر است
آنچه به مردم فرمان می دهد، خود بیش از دیگران به آن عمل میکند. آنچه مردم را از آن نهی کند، خود بیش از همگان از آن پرهیز می‌کند.
📚 الزام النّاصب ص ۱۰

مامان کاش من جای مرد عرب بود ...

 مولای مهربانم💞

دیروز خانم معلم پسرم در گروه کلاس اول  ب پیام  فرستادند …

سلام پسرای گلم….

 داستان درموردامام رضا(ع )بنویسیدوبرام بفرستید آفرین به شما تافردا عصر بفرستید…

به پسرم گفتم : محمدجان  من  سه تا داستان از زندگی امام رضا علیه السلام برات میخونم هر کدام که دوست داشتی خلاصه اش را بنویس…

داستان موی پیامبر (ص )و امام رضا (ع)… 

داستان امام رضا(ع)و آهو. ..

داستان امام رضا (ع) و گنجشک …

این سه داستان زیبا را برایش خواندم …

پرسیدم حالا خلاصه کدام داستان را می نویسی …

گفت:مامان من داستان موی پیامبر رو دوست دارم بنویسم …

آقا راستش بخواهید برای خودم هم جالب بود تا حالا نشنیده بودم ….

خلاصه را نوشت وقتی تمام شد پرسید مامان این داستان  واقعی بود؟؟؟ ….

گفتم :بله پسرم واقعی بود ..

گفت :  خوش به حال مرد عرب …

پرسیدم چرا ؟؟؟

گفت :کاش من جای  مرد عرب بودم خوب پیش امام رفته بود ، صورتشم نورانی شد …

منم  دوست دارم صورتم نورانی بشه…

لبخندی زدم و گفتم :عزیزم صورت تو هم نورانی میشه ..

اگه  همیشه وضو بگیری …

قرآن بخونی و هدیه بدی به امام زمانت …

به بزرگتر از خودت احترام بزاری …

باهمه مهربون و خوش اخلاق باشی 

به حرف خدا گوش بدی…

و کلی کارهای خوبی که ما رو به امام زمانمون نزدیک  تر می کنه  ….

اونوقت میشی یک پسر امام زمانی که به نور امام زمانت نورانی شدی…

آقا جانم🌹

دل نور می خواهد تا روشن شود تا دل شود و نور را در کجا می توان یافت..؟

جز در پناه شما… 

پ.ن.1:  امام زمان نور مطلق است،نور با ظلمت مناسبتی ندارد..!

آن چه بین من و امام‌زمان فاصله می اندازد همین حجاب‌ها وغفلت‌های ظلمانی می باشد….

آیت‌الله‌ناصری

پ.ن.2 : دوست داشتن آدم‌های بزرگ، انسان را بـزرگ می‌کند و دوست داشتن آدم‌های نورانی به انسان نورانیت می‌دهد. اثر وضعی محبوب، آنقدر زیاد است که آدم باید مراقب باشد مبادا به افراد بی‌ارزش علاقه پیدا کند..

اسـتاد پناهیـان

الهی هب لی کمال انقطاع الیک 🤲

اللهم عجل لولیک الفرج 🤲

سلام دخترم خوش آمدی...

 

 مولای مهربانم?
السلام علیک یا حجه الله فی ارضه…
سلام امام زمانم..
امروز جمعه متعلق به شماست…
آقای من ، من در این روز میهمان و پناهنده به توام …
و تو ای مولای من بزرگواری از فرزندان بزرگواران…
و از سوی خدا به پذیرایی و پناه دهی ماموری پس مرا پذیرا باش و پناه ده …
آقاجان…
امروز  روز جمعه یازدهم ذیقعده  خاص تر و متفاوت است با جمعه های دیگر ….
امروز روز  میلاد امام رضا علیه السلام است و من دلتنگ مشهدم…
امسال جای خیلی ها در حرم خالی است…
کاش امروز را در حرم امام رئوف میهمانت بودیم…
پس  همگی با پای دل می رویم سوی حرمش …
از دور بوی او را حس می کنید؟؟؟
بوی کسی که غریب خداست …
از دور گنبد زیر نور آفتاب به زیبایی تمام در شهر مشهد می درخشد …
می خواهیم وارد حرم شویم…
اذن دخول می خوانیم…

اَللَّهُمَّ اِنّی وَقَفْتُ عَلی بابٍ مِنْ اَبْوابِ بُیوتِ 
پروردگارا! من پشت در یکی از درهای خانه‌های 

نَبِیک صَلَواتُک عَلَیهِ وَالِهِ وَقَدْ مَنَعْتَ النَّاسَ اَنْ  یدْخُلُوا اِلاَّ بِاِذْنِهِ …
پیامبرت ایستاده‌ام و منع نمودی از اینکه مردم 
بدون اجازه وارد آنها شوند….

آقا اجازه هست؟؟؟؟
قطره اشکی که روی گونه هایمان سر خورد امام رئوف را در مقابل خود حس می کنیم …
یعنی اجازه هست…
به ایشان سلام می دهیم  سلامی صاف و بی ریا به صافی آب سقاخانه…
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا..
سلام دخترم خوش آمدی….
چه صحن و سرایی، چه عطر دل انگیزی، چه نسیم خنکی . ..
اینجا محل رفت و آمد فرشتگان …
اینجا مقصد پروانه ها و قاصدک ها ست
اینجا آرامشی ناب ما را در آغوش می کشد. ..
اینجا بوی خدا می آید و سرشار از معنویت می شوی …
امام رضاجانم …
بطلب هرچه زودتر که در این بهشت خدا دوباره قدم بردارم  ….
من به  حال و هوای حرمت شدیدا محتاجم …

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِيِّ النَّقِيِ‏

بارالها درود و رحمت فرست بر على بن موسى الرضا پسنديده پيشواى پارسا و منزه

وَ حُجَّتِكَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّيقِ الشَّهِيدِ

و حجت تو بر هر كه روى زمين است و هر كه زير خاك بسيار راستگو و شهيد

صَلاَةً كَثِيرَةً تَامَّةً زَاكِيَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً كَأَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ‏

درود و رحمتى فراوان و كامل و با بركت و متصل و پيوست و پياپى و دنبال هم همچون بهترين رحمتى كه بر يكى از اوليائت فرستادى.
اللهم عجل لولیک الفرج…به قلم خودم 99/4/13

دعای اذن دخول حرم امام رضا علیه السلام


اَللَّهُمَّ اِنّی وَقَفْتُ عَلی بابٍ مِنْ اَبْوابِ بُیوتِ 
پروردگارا! من پشت در یکی از درهای خانه‌های 

نَبِیک صَلَواتُک عَلَیهِ وَالِهِ وَقَدْ مَنَعْتَ النَّاسَ اَنْ 
پیامبرت ایستاده‌ام و منع نمودی از اینکه مردم 

یدْخُلُوا اِلاَّ بِاِذْنِهِ فَقُلْتَ یااَیهَاالَّذینَ امَنُوا 
بدون اجازه وارد آنها شوند و فرمودی: ای ایمان آورندگان! 

لاتَدْخُلُوا بُیوتَ النَّبِی اِلاَّ اَنْ یؤْذَنَ لَکمْ اَللَّهُمَ 
به خانه‌های پیامبر بدون اجازه داخل نشوید. ای پروردگارا! 

اِنّی اَعْتَقِدُ حُرْمَةَ صاحِبِ هذَا الْمَشْهَدِالشَّریفِ 
من به احترام و عظمت صاحب این حرم مطهّر 

فی غَیبَتِهِ کما اَعْتَقِدُها فی حَضْرَتِهِ وَاَعْلَمُ اَنَ 
در غیابش همانند حضورش معتقد هستم و یقین دارم که 

رَسُولَک وَخُلَفائَک عَلَیهِمُ السَّلامُ اَحْیاءٌ عِنْدَک 
پیامبرت و خلفای گرامت زنده‌اند واز روزی 

یرْزَقُونَ یرَوْنَ مَقامی وَیسْمَعُونَ کلامی 
و نعمتهای نزد تو بهره مند هستند. و مرا می‌بینند و کلام مرا می‌شنوند 

وَ یرُدُّونَ سَلامی وَاَنَّک حَجَبْتَ عَنْ سَمْعی 
و جواب سلام مرا می‌دهند و مرا (بخاطرعدم شایستگی) از شنیدن 

کلامَهُمْ وَفَتَحْتَ بابَ فَهْمی بِلَذیذِمُناجاتِهِمْ 
کلام آنان محروم ساخته‌ای و لذت مناجات آنان را بر من چشانده‌ای 

وَاِنّی اَسْتَأْذِنُک یا رَبِّ اَوَّلاً وَاَسْتَأْذِنُ رَسُولَک 
پروردگارا! در مرتبه اوّل از تو اجازه می‌خواهم و در مرتبه 

صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَالِهِ ثانِیاً وَاَسْتَأْذِنُ خَلیفَتَک 
دوّم از پیامبرت اذن می‌طلبم و در مرتبه سوّم از خلیفه‌ات، این 

الْاِمامَ الْمُفْتَرَضَ عَلَی طاعَتُهُ عَلِی بْنَ مُوسَی 
امامی که اطاعت آن را بر من واجب نموده‌ای یعنی امام علی بن موسی (علیه السلام) 

الرِّضا عَلَیهِ السَّلامُ وَالْمَلائِکةَ الْمُوَکلینَ 
و از ملائکه پاسدار این حرم پاک، رخصت می‌جویم که 

بِهذِهِ الْبُقْعَةِ الْمُبارَکةِ ثالِثاً ءَاَدْخُلُ یا رَسُولَ اللَّهِ 
داخل این حرم مطهّر شوم. ای پیامبر خدا! آیا به من اجازه می‌دهی داخل 

ءَاَدْخُلُ یا حُجَّةَاللَّهِ ءَاَدْخُلُ یا مَلائِکةَاللَّهِ 
شوم؟ ای حجّت خدا! به من اذن می‌دهی؟ ای ملائکه

الْمُقَرَّبینَ الْمُقیمینَ فی هذَالْمَشْهَدِ فَأْذَنْ لی 
مقرّب مقیم در این حرم نورانی! به من رخصت می‌دهید؟ 

یامَوْلای فِی الدُّخُولِ اَفْضَلَ ما اَذِنْتَ لِأَحَدٍ مِنْ 
ای مولای من! به من اجازه ده به بهترین نحوی که به اولیای خوداجازه می‌دهی 

اَوْلِیائِک فَاِنْ لَمْ آکن اَهْلاً لِذلِک فَاَنْتَ اَهْلٌ لِذلِک 
تاداخل حرم مطهّرگردم. اگرچه من سزاواراین چنین اجازه نیستم، ولی توشایسته آنی 

پیرزن انگار دوباره خواب می بیند ...

 

مولای مهربانم?

فهمیده بود انگار که خوابش راست است ، صبح بیدار شد و شروع کرد به تمیز کردن خانه اش ، مهمان عزیزی دارد امروز !

فرش ها را شست ، اسباب پذیرایی از آقا را حسابی جفت و جور کرد ، حیاط را شست و آب حوض فیروزه ای اش را عوض کرد .

… بهترین پذیرایی از آقا می تواند پختن نان برایش باشد ، تنور را تمیز کرد ، و روشنش کرد . خمیرها را یک به یک خیلی مرتب چید توی سینی و منتظر ماند تا برای آقا نان تازه بپزد و پذیرایی اش کند.

رفت درب خانه را باز کرد و روی پله اول نشست و منتظر ماند

ظهر به نیمه اش رسید و پیرزن دل توی دلش نبود اما دلشوره خفیفی هم داشت که نکند آقا اصلا نیاید

بعد از ظهر هم گذشت ، دلشوره خفیف پیرزن بالا گرفته بود یعنی آقا نمی آید ؟ خدایا پس چه شد خواب ما؟

دم غروب شده بود ، آفتاب امید پیرزن همراه آفتاب آسمان داشت نفس های آخر را می کشید 

 ، ایستاد و برای بار آخر تا انتهای کوچه را نگاه کرد پیش خودش گفت آقا کجا و خانه یک پیرزن روستایی ساده کجا؟ دلش شکست و اشکش جاری شد

از روی پله پایین آمد و رفت که در خانه را ببندد ناگهان دید کوچه غرق نور شد برگشت و آقا را دید که خرامان خرامان سمتش می آید زبانش بند آمده بود دستانش می لرزید و مات نگاه می کرد جلال پیامبر گونه آقا را .

آقا پیش قدم شد و سلام کرد ، پیرزن می خواست جان دهد از شدت شوق ! نفهمید چطور سلام آقا را جواب داد که آقا فرمود مهمان نمی خواهید؟  پیرزن انگار جانی گرفت با این جمله ….

قدمتان سر چشم ما آقا ، خوش آمدید بفرمایید یابن رسول الله ، خوش آمدید

آقا قدم در خانه گزاشت.. 

پیرزن انگار دوباره دارد خواب می بیند ، هشتمین شاخه درخت طوبی خانه اش را سرسبز کرده بود اتاق نه ، خانه پیرزن نه ، کوچه نه ،  محله نه ، انگار همه شهر نورانی شده بود .

پیرزن یاد پذیرایی اش افتاد یعنی همان تنور و نان تازه برای آقا ، تنور خاموش شده بود با کمک آقا تنور را روشن کرد و خمیر ها را آقا به او می داد و او هم درون تنور می گذاشت ، دل پیرزن داشت پر می کشید ، واقعا او داشت با امام اش نان می پخت . بوی نان تازه محله را برداشته بود

فکری به ذهن پیرزن زد او از امام خواست تا روی یک خمیر دستی بکشد تا متبرک شود و این نان سهم خودش باشد . آقا فرمود که نمیشود و این کار سرانجام ندارد ، پیرزن اصرار کرد و آقا دستی روی خمیر کشید پیرزن خمیر متبرک را توی تنور گذاشت ، عجیب بود خمیر نمی پزد؟ چند بار دیگر هم امتحان کرد اما دید نه خمیر آتش نمی گیرد امام فرمود دیدی نمی شود! چیزی که به دست امام (ع) تبرک شود در آتش نمی سوزد ….

اشک پیرزن جاری شد ، آقا آماده شد که برود و از میهمان نوازی پیرزن تشکر کرد و در حقش دعا نمود ، پیرزن همچنان اشک می ریخت ، آقا لبخندی زدند و به سمت در حرکت کردند و خداحافظی کردند و رفتند برای ادامه مسیر به سمت طوس… همان راهی که از آن برگشتی نداشت پسر رسول خدا …

پیرزن ماند و خمیری که نان نشده بود ، خمیری که نمی سوخت…

 

 

آقا جان…

دلهای ما قدر خمیر آن پیرزن نمی ارزد؟؟؟??

اللهم ارنی الطلعه الرشیده??

سیره و سبک زندگانی آیت الله بهجت قدس سره

‍ کوتاه‌نوشته‌ای از سیره و سبک زندگانی آیت‌الله بهجت قدس‌سره:
هر سال تابستان‌ها می‌آمد مشهد. در حرم همراهش شده بودم.

ایستاده زیارت می‌کرد.

من اما بعد از مدتی خسته می‌شدم. این‌پاوآن‌پا می‌کردم. 

بیشتر که خسته می‌شدم، می‌نشستم.

باز از نشستن خسته می‌شدم، می‌ایستادم.

اما پیرمرد تمام مدت ایستاده مقابل مرقد مطهر زیارت می‌کرد و ذکر  می‌گفت.

معمولاً زیارتش دو ساعتی طول می‌کشید.

یکبار از حرم که بیرون آمدند، از ایشان پرسیدم: «شما خسته  نمی‌شوید؟! ما که جوانیم، از پا افتادیم!»

جوابی ندادند.

زیارت که تمام می‌شد، تازه صحن‌های حرم امام رضا علیه‌السلام شروع میشد،

به صحن‌ها می‌رفت، 

همه را یاد می‌کرد؛ 

سر مزار علما می‌رفت و برایشان فاتحه می‌خواند.

یک بار از صحن که بیرون آمد، 

به من اشاره کرد: «بیا!»، از جیبش پولی درآورد و به من داد و گفت:  «برو عطاری، داروی «عین‌شین‌قاف» بگیر تا خسته نشوی!»
منبع:این بهشت، آن بهشت، ص٣١و٣٢؛ براساس خاطرۀ یکی از همراهان آقا

یک قدم تا خدا

روز بیست و سوم ذی القعده روز مخصوص زیارت امام رضا علیه السلام

روز بیست و سوم ذی القعده روز مخصوص زیارت امام رضا علیه السلام

توفیق تشرف به بارگاه مقدس رضوی گوهر ارزنده ای است که هر لحظه که قسمت شود به جان باید خرید اما در این بین خاک بوسی  حضرت رضا در روز زیارت مخصوص ایشان طعمی دیگر دارد . بعضی بزرگان ماه ذی القعده را ماه رضوی می خوانند چراکه ولادت امام رضا ، ولادت حضرت معصومه ، شهادت جواد االائمه و زیارت مخصوص آقا در این ماه واقع شده است
علامه ی مجلسی می گوید :

زیارت حضرت رضا علیه السلام در روزهای مقدس اسلامی افضل است ؛ خصوصا روزهایی که اختصاص به آن حضرت دارد. مثل روز ولادت (۱۱ ذی القعده) و روز شهادت آن حضرت (مطابق مشهور آخر ماه صفر) سپس از کتاب اقبال مرحوم سید بن طاووس استحباب زیارت آن حضرت را در روز ۲۳ ذی القعده (طبق روایتی روز شهادت آن حضرت) نیز نقل می کند 

منبع:(بحار الانوار جلد ۹۹ صفحات ۴۳ و ۴۴) .

مجموعه یا ضامن آهو

هفت چیزی که مسخره دارد چیست؟

هفت چیزی که مسخره دارد چیست؟

 امام رضا علیه السّلام فرمود: 

1- کسی که با زبانش استغفرالله بگوید ولی در دل از گناهی که کرده پشیمان نباشد خودش را مسخره کرده 
2- کسی که از خدا توفیق کار خیر طلب کند ولی تلاش و کوششی نداشته باشد خود را مسخره کرده 
3- کسی که از خدا بهشت بخواهد و در انجام عبادات صبر نکند و در ترک معاصی صبر نداشته باشد خود را مسخره کرده 
4- کسی که از آتش جهنم به خدا پناه برد ولی از لذت گناه دست بر ندارد خودش را مسخره کرده
 5- آنکس که یاد مرگ کند و از آن ترس داشته باشد ولی خود را برای مرگ آماده نکند ( یعنی اعمال خیر انجام ندهد و از گناهانش استغفار نکند) خودش را مسخره کرده 
6- کسی که خدا را یاد کند و مشتاق دیدار او باشد ولی در گناهان اصرار ورزد خود را مسخره کرده 
7- کسی که بدون توبه از خدا طلب عفو و بخشش کند، خودش را مسخره کرده است. 
منبع: نصایح مشکینی صفحه 274

بحارالانوار مجلسی جلد 78 ص 356

1 2